نویسنده: یوآخیم تیتس بارترام
برگردان: محمدحسین پشتیبان
وکیل پایه یک دادگستری


 

مقدمه مترجم

مقاله حاضر از چند نقطه نظر حائز اهمیت می‌باشد که این نقطه نظرات علت ترجمه آن نیز قرار گرفته. به شرح زیر:
1- تاریخچه کوتاهی است از چگونگی قوانین و شیوه دادرسی در یونان قدیم، به خصوص قوانینی که به یکی از محاکمات مشهور جهانی حاکم بوده.
2- از دید یک حقوقدان و وکیل دادگستری مربوط به نظام حقوقی غیرایرانی بررسی شده تا آنجا که از نظر این حقوقدانِ نویسنده مقاله، محاکمه سقراط بر اساس موازین حقوقی آن روز یونان صورت پذیرفته لذا خارج از عدالت قضائی آن زمان نبوده.
3- از نقطه نظر حقوق تطبیقی و تئوری‌های حقوق جزایی یونان قدیم و دنیای امروز مقاله‌ای در خور توجه می‌باشد.

• مقاله اصلی

از محاکمه‌ی سقراط و حکم صادره مبنی بر اعدام با جام شوکران، 2400 سال می‌گذرد. سقراط از انتخاب مدافع حقوقی سر باز زد. بی فایده است در این خصوص تفکر کرد که محاکمه همراه با وکیل مدافع، سرانجام دیگری پیدا می‌کرد. اما دو هزار و چهارصدمین سالگرد این محاکمه، خود انگیزه کافی می‌باشد تا به دنبال این پرسش رفت که آیا محاکمه و حکم محکومیت سقراط، بر اساس حقوق آن زمان آتن عادلانه بود یا نه؟

o شکایت (موارد اتهام)

آنطور که دیوگنس لائرتیوس روایت می‌کند، شکایت علیه سقراط در سال 399 پیش از میلاد مسیح، با مضمون زیر تسلیم دادگاه شد:
«این شکایت را ملیتیوس، پسر ملیتیوس از مردم پیتوس، علیه سقراط پسر سوفُرنیکُس از مردم آلوپیک، تحت سوگند تنظیم و اعلام کرده که سقراط بر خلاف موازین قانونی رفتار می‌کند، چرا که او به خدایانِ تأیید شده از طرف دولت اعتقاد ندارد، خدای جدیدی (دایمونیا) را تبلیغ می‌کند، علاوه بر آن او مرتکب عمل خلاف قانون می‌شود، زیرا جوانان را فاسد می‌کند. تقاضای مجازات معمول در این خصوص مشعر می‌باشد بر: اعدام.
در اینجا، موضوع در اطراف شکایت به جهت ارتداد یا عدم اعتقاد به خدایان و بی‌ایمانی دور می‌زند که به صورت شکایت مکتوب (Graphc) ارایه شده است. این گونه شکایت، شکل رایج عمومی جهت محاکمات رسمی ناشی از بالاترین قدرت دولتی در کنار Apagoge (بازداشت در حین ارتکاب جرم) و Phasis (شکایت بردن به پیش آرخون باسیلیوس) و همچنین دادرسی در دادگاه Eumolpiden بود. هر شهروند آتنی، تا آنجایی که صاحب حق شهروندی بود، حق داشت چنین شکایتی را به پیش برد و خود را در رابطه با آن به عنوان مدعی العموم بداند. شکایت نامه‌ی مربوط به ارتداد، در حدود مفهوم شکایت‌های حدسی بود که در آن بدواً دادگاه می‌بایست تعیین می‌کرد که آیا اصولاً متهم مقصر یا بی گناه می‌باشد. اگر تقصیر احراز می‌شد، در مرحله بعد نیاز به تعیین حدود مجازات منطبق با جرم از طریق شور دوم بود. زیرا قوانین مربوط به ارتداد، تنها موارد اعمال مجرمانه را در بر داشت نه میزان مجازات را.

o هنجار جزائی: ارتداد

1) موارد اتهام

موارد اتهام در شکایت نامه شامل سه مورد زیرین می‌شود:
از یک طرف بی‌ایمانی نسبت به خدایان دولتی، از طرف دیگر ادعای وجود خدای جدید (دایمونیا Daimonia) و در آخر فاسد کردن جوانان. عدم ایمان به خدایان دولتی و همینطور ادعای وجود خدای جدید و فاسد کردن جوانان عمدتاً جداگانه بررسی می‌شدند، در عین حال که فاسد کردن جوانان خود باید یک مورد مستقل از اجزای متشکله جرم را تشکیل دهد. اما اینکه ارتکاب جرمی مبنی بر به فساد کشیدن جوانان وجود داشته است، اثبات پذیر نیست.
اجزای متشکله‌ی جرم ارتداد می‌توانست نمودهای مختلفی داشته باشد که سه مورد از آن‌ها علیه سقراط اعلام شد.

2) عمل مجرمانه‌ی ارتداد

جرمی که سقراط را به آن متهم کرده بودند، می‌بایست بر اساس اصل نهی از ارتکاب یک عمل، یک قانون و یا شبیه آن باشد. البته ما روایتی از چنین اصلی نداریم. اینکه چنین اصلی به صورت نوشته وجود داشته، بلاشک قابل تأیید می‌باشد. چرا که پلوتارخ به ما گزارش می‌دهد: « طبق لایحه قانونی دیو پاتیس (431 قبل از میلاد) کسی که به خدایان اعتقاد نداشته و اشتغال به امر سخنرانی‌های علمی مربوط به امور ماوراء زمینی داشته باشد مورد اتهام واقع می‌شود.» اینکه از گفته‌ی بالا چه استنباطی بتوان کرد، البته دشوار است.
پلی بیوس Polybios که در سال 200 قبل از میلاد متولد شده، ارتداد را به طور تقریب چنین تعریف می‌کند: « توهین به خدایان، به والدین و به مردگان.»
برای ارسطو ارتداد: «رفتار غلط در مقابل خدایان، موجودات خدایی یا دیوان Damonen، مردگان، والدین و سرزمین پدری» بود.
با چنین تفسیر موسّعی از رفتار مجرمانه، هر رفتار مخالف دولتی می‌توانست به عنوان ارتداد تفسیر شود. دلیل این امر این است که در یونان باستان، مذهب و دولت به عنوان امر واحدی فهمیده می‌شد و جرم در مقابل خدایان، جرم در مقابل دولت قلمداد می‌گشت. واژه‌ی یونانی برای ایمان، Nomizein، نه تنها معنای مذهبی دارد، بلکه نشانگر «ارج گذاشتن، توجه داشتن، محترم شمردن» می‌باشد. همانطور که واژه‌ی هم خانواده Nomos مساوی قانون است و مشخص می‌کند که چیزی را باید مورد احترام قرار داد.
عدم احترام به الوهیت‌های رسمی دولتی، شامل عدم توجه به قانون می‌شد، همان چیزی که جامعه دولتی را استوار نگاه می‌داشت.

3) در خصوص شکل‌های بروز ارتداد Asebie

الف) بی‌ایمانی به خدایان

انکار موجودیت خدایان، بیشترین موارد ممکن ارتداد و اصلی‌ترین و اولین‌ترین مورد قابل ذکر آن می‌باشد. چنان که آناکساگوراس حدوداً 450 قبل از میلاد به جهت اینکه خورشید را تنها به عنوان یک سنگ مذاب دانست و نه به عنوان خدا، به چنین محاکمه‌ای دچار شد. این همان چیزی است که ملیتیوس هم به آن استناد می‌کند. بر پروتاگوراس (415 قبل از میلاد) نیز همین گذشت، کسی که در آغاز نوشته‌هایش درباره‌ی خدایان، این کلمات را آورده بود که «درباره خدایان نه می‌توانم بگویم که وجود دارند، و نه آنکه وجود ندارند.» بنابراین، آزادی تفکر، ایمان و آزادی بیان در امور دینی آن زمان آتن وجود نداشت. در آتن کافی نبود، به طور عام به خدایانی ایمان داشت، بلکه اگر کسی می‌خواست که به ارتداد متهم نشود، می‌بایست خدایان دولتی را به رسمیت می‌شناخت. استهزای موجودات خدایی، بزرگ‌ترین جرم محسوب می‌شد، چنان که الکبیادس به جرم ارتداد متهم شد، چون که «علیه خدایان Demeter و Kora مرتکب جرم می‌شد، بدین طریق که او ادای موجودات مرموز را درآورده و در مقابل دوستانش با پوشیدن لباس عالی‌ترین مقام روحانیت اجرای نمایش می‌کرد... در همان سال و به همین جرم نیز آندوکیدِس Andokides مورد شکایت واقع شد، به جهت صدمه زدن به سینه‌های هِرمس Hermes و اهانت به موجودات افسانه‌ای اِلوُیزن Eleusen، همانطور که سقراط در سال 399 قبل از میلاد محاکمه شد، چون که او یک شاخه درخت زیتون در معبد اِلوُیزن قرار داده بود.

ب) مطرح کردن الوهیت‌های جدید

همه آن چیزهایی که موقعیت خدایان دولتی شناخته شده را می‌توانست به خطر بیندازد، مشمول جرم ارتداد می‌شد، همینطور نیز مطرح کردن خدایان جدید. به همین دلیل نیز منصوب کردن اوصاف عالی خدایی به موجودات میرنده، از موارد ارتداد محسوب می‌شد. ارسطو در سال 323 قبل از میلاد مجبور به گریختن به خالکیس Chalkis شد، زیرا او سرود مذهبی پائیان Paian را که تنها برای آپولو Apollo خوانده می‌شد، برای دوستش هرمیاس Hermias سروده و خوانده بود، لذا بدین خاطر از او به جرم ارتداد شکایت شد.

ج) فاسد کردن جوانان

بدین منوال نیز ارتکاب گناه در مقابل والدین از موارد ارتداد بود. در این مورد از گزنفون Xenophon نقل شده که سقراط به جوانان «آموزش اینکه پدرانتان را در مقابل خود به کثافت بکشانید (واژه یونانی در این خصوص Palakizeinمی‌باشد که معنای تحت الفظی آن در مقابل خود در نجاست وارد کردن است)، به نحوی که آنان را متقاعد می‌کرد که او قادر است دوستان را فرزانه تر از پدرانشان بار بیاورد. » لذا چنانچه جوانان در مقابل والدینشان مرتکب جرم شوند، اتهام فاسد کردن جوانان محرز می‌باشد. فاسد کردن جوانان ارتباط کامل دارد با بی حرمتی نسبت به آنچه که مقرر شده و وجود دارد، حال می‌خواهد این در ارتباط با نسل قدیم‌تر و یا امور مرتبط سیاسی باشد.

د) جمع بندی

بنابراین موارد ارتداد بسیار وسیع بوده و تنها محدود به ارتکاب جرم علیه خدایان نمی‌شد. اگر خواسته باشیم موارد متعدد و ممکن ارتداد را تحت یک نامگذاری مشترک بیاوریم، این امر از هر چیز بدین طریق تحقق پیدا خواهد کرد که ما به ریشه‌ی لغت و یا اشتقاق لغوی آن برگردیم. Asebeia مشتق می‌شود (Seba به معنی حجب توأم با اعجاب و ناشی از هیبت. احترام به طور عام، ترس طبیعی در مقابل الوهیت، همینطور نیز در مقابل والدین، احترام، گرامی داشتن و تحسین. بنابراین نه تنها کسی که در مقابل مقررات احترام لازم را به عمل نیاورد متهم به ارتداد می‌شود، بلکه قبل از هر چیز عدم احترام لازم به آن چیزهایی که با دست انسان ساخته شده و مهم‌تر از آن، چیزهایی که از جانب خدایان محقق دانسته شده‌اند و نیز قانون اساسی دولتی نیز ارتداد به حساب می‌آید.

o دادرسی و دادگاه

1) احضار مقدماتی، مسجل کردن شکایت و تحقیقات مقدماتی

جهت پیشبرد دادرسی علیه سقراط، شاکی یعنی ملیتیوس می‌بایست مقدمتاً سقراط را به عنوان طرف دعوی به پیش قاضی دادگاهِ صالح بکشاند. این امر بدین شیوه صورت می‌گرفت که شاکی به همراه یک یا دو شاهد به نزد طرف می‌رفت و از او تحت موارد اتهامی درخواست می‌کرد که در روز معینی پیش قاضی دادگاه، آن دادگاهی که شکایت به نزدش می‌بایست برده شود، حضور بهم رساند. اسامی شهود دعوت شده معمولاً در زیر شکایت نامه نوشته شده بود.
شاکی نیازی به قرار ملاقات از پیش تعیین شده‌ای با قاضی دادگاه نداشت.
حداقل چهار روز پیش از شکایت به نزد قاضی، می‌بایست دعوت مقدماتی از متشاکی صورت گرفته باشد.
بدین ترتیب شکایت از طریق بردن شکایت نامه به نزد آرخون باسیلیوس انجام گرفت. این سیلیوس، دومین آرخون از آرخون‌های جدید، حتی اختیارات ناشی از حقوق روحانیتِ پادشاهی قدیم را داشته، به نحوی که همزمان مابقی قدرت آنها به آرخون اول، به آرخون اِپونیموس منتقل شده بود. آرخون باسیلیوس به عنوان بالاترین مقام روحانی دولت در عین حال مقام ریاست دادگاه در خصوص همه شکایات مذهبی و جرائم علیه جان و زندگی را داشت.
آرخون باسیلیوس در ارتباط با شکایت دست به بررسی مقدماتی می‌زد که در آن ایرادات طرف شکایت شنیده می‌شد. و در ضمن قابل پذیرش بودن شکایت نیز مورد بررسی قرار می‌گرفت. در اینجا می‌توانست شکایت توسط باسیلیوس رد شود، اگر شاکی یا متشاکی از اهلیت قانونی برخوردار نبودند، یا اینکه متشاکی حضور نمی‌یافت و یا طبق مقررات دعوت نشده بود.
در این بررسی مقدماتی، بدواً در خصوص ایراداتِ بازدارندهِ دادرسی از ناحیه متشاکی و مواد معمولی مثل گذشت و یا مشمول مرور زمان شدن، تصمیم گیری می‌شد. در خاتمه‌ی این پرسش‌های مقدماتی، وقت دادگاه می‌شد، که در آن از طرفین دعوی خواسته می‌شد در دادگاه به جهت (Anakrisis) یا پرسش‌های معمول و تحقیقات مقدماتی، حضور بهم رسانند.
در این تحقیقات مقدماتی می‌بایست طرفین دعوی همه آن توضیحاتی را که به قضیه کمک می‌کرد، ادا می‌کردند و دلایل و مدارک خویش را ارایه می‌دادند. این Anakrisis عمدتاً با پرسش و پاسخ‌های طرفین دعوی انجام می‌پذیرفت، به همین دلیل نیز واژه Anakrisis به معنای پرسش است.
اینکه سقراط نیز در این چنین تحقیقات مقدماتی حضور داشته، از طریق افلاطون به ما روایت شد، او در تیاتیتوس Theaitetos می‌گوید که سقراط می‌بایست به سالن اشهی برود تا به شکایتی که ملیتیوس علیه او کرده بود، جواب بدهد.
چنانچه موارد شکایت مشخص بود، مدارک جرم ارایه می‌شد. این مدارک در ظروف فلزی یا گلی نگهداری و مهر و موم می‌شد. این ظروف علائم خار دریایی و خار داشت.
در خاتمه رییس دادگاه، باسیلیوس، وقت دادرسی اصلی و دادگاه صالح را تعیین می‌کرد.

2) دادگاه

این امر جزء دموکراسی یونان باستان به شمار می‌رفت که هر شهروندی صرف نظر از منشاء خانوادگی و دارایی‌اش، نه تنها در اجتماعات ملی و در قانونگذاری شرکت می‌کرد، بلکه در امر قدرت قضائی و قضاوت نیز سهیم بود. هر شهروند بالای 30 سال می‌توانست به عنوان قاضی به کار گمارده شود، به شرطی که آن شخص هنوز هم حقوق شهروندی و اجتماعی‌اش را دارا می‌بود.
اینکه سقراط توسط دادگاه هلیاس Helias محکوم شده بود و نه توسط ایروئوپاگ Areopag، محرز می‌باشد.
دادگاه هلیاس دادگاهی جهت شکایات عمومی بود. مراحل دادگاهی در آن وجود نداشت. حمکش غیر قابل نقض و قطعی بود.
بعد از اصلاح قانون اساسی در سال 400 قبل از میلاد توسط اویکلایدُس Eukleidos، شهروندان خودشان را آزادانه جهت شغل قضاوت در اختیار می‌گذاشتند. انتخاب شدگان به عنوان هلیاس یک تابلوی چوبی دریافت می‌داشتند که این تابلو، یعنی پیناکیون Pinakion، برای او مجوزی به عنوان قاضی بود.
در شروع هر سال قضاتی کاندید می‌شدند. حال اگر محاکمه‌ای در پیش بود، از بین قضات کاندید شده تعداد قاضیان مورد نیاز از طریق قرعه انتخاب می‌شدند، برای هر یک روز یکی از آنان، به نحوی که امر رشوه دادن‌ها و یا اقداماتی مشابه آن غیر ممکن بود. تعداد قضات لازم برای هر محاکمه‌ای متفاوت بود. بخش قضائی هلیاس جهت محاکمات عمومی از 501 قاضی تشکیل می‌شود. همینطور نیز سقراط با این تعداد محاکمه شد. تنها یک محاکمه اصلی وجود داشت، زیرا جهت تحقیقات مرحله پرسش‌های مقدماتی Anakrisis وجود داشت، و در این محاکمه می‌بایستی در همان روز بدون مشورت قضات حکم صادر می‌شد. بدین لحاظ مقدار وقت سخن گفتن برای هر یک از اصحاب دعوی به وسیله‌ی ساعت آبی Klepshydra تعیین می‌شد.
بعد از سخنان طرفین دعوی، ادامه دادرسی یا سوالاتی از شهود در بین نبود، همینطور هیچ گونه شور و مشورتی در بین خود قضات وجود نداشت، بلکه به فوریت رأی گیری نهایی انجام می‌گرفت. دادگاه هلیاس توسط آرخون باسیلیوس اداره می‌شد. این شخص سمت ریاست را نیز بر عهده داشت. عملکردش تنها یک نقش نظارت کننده بود. او تنها جریان دادرسی را مراقبت می‌کرد، منشی دادگاه و منادی دادگاه را کنترل می‌کرد، همینطور نیز تعداد قضات را در سمت قضائی‌شان تعیین می‌کرد. او در صدر حکم هیچ گونه رأیی نداشت.

3) محاکمه اصلی در دادگاه هلیاس

بعد از اعلام رسمی بودن دادگاه توسط منادی دادگاه، به فرمان آرخون باسیلیوس، منشی دادگاه کیفرخواست و جوابیه طرف را قرائت کرد. به دنبال آن محفظه مدارک دعوی باز و همه مدارک دعوی ارایه شد.
در ادامه آن دفاعیات شروع شد. در ابتدا اظهارات شاکی یعنی ملیتیوس.
ملیتیوس می‌بایست از ظاهر خاصی برخوردار می‌بوده. چنان که در اویتوفرون Euthyohron نقل می‌شود، او دارای بینی عقابی، موهای صاف و ریش کوسه بوده است.
در کنار ملیتیوس همینطور انیتون Anyton و لیکون Lykon نیز شکایت را نمایندگی و به عنوان همراه شاکی Synegoroi بودند.
بعد از اتمام وقت سخنان شاکیان با ساعت آبی، نوبت سقراط رسید. اگر او طلب می‌کرد، حق داشت یک دفاعیه نویس، لوگوگراف Logograph، را به مشورت بخواهد. لوگوگراف ها در آن زمان برای اصحاب دعوی دفاعیه می‌نوشتند. بدین ترتیب لی سیاس Lysias برای سقراط دفاعیه‌ای را آماده کرده ولیکن سقراط آن را نپذیرفته بود.
لوگراف ها بدین طریق از شرکای شاکی متمایز می‌شدند که وظیفه‌شان تنها به تنظیم دفاعیه محدود می‌شد. شرکت همراهان شاکی Synegoren، نه تنها شرط شکایت بود بلکه شاکیان را کامل می‌کرد. در طرف شاکیان سینه گورها Synegoren را نباید با وکلای دادگستری امروزی یکسان پنداشت. آنان هیچ گونه حق الزحمه‌ای دریافت نمی‌داشتند و از طرف دیگر با آن طرف (شاکی) در رابطه معینی بودند، تا آنجا که حتی در یک رابطه دوستی قرار داشتند. این چنین که به طور مثال فورمیو Phormio، قیم آپولودورُس Apollodoros، توسط یک سینه گور (مدافع) با دفاعیه تنظیم شده توسط دِموستنس Demosthenes نمایندگی و دفاع شد.
سقراط همچنین از پذیرفتن چنین مدافعی، که در اینجا مدافعِ همراه می‌باشد، امتناع کرد، او همانطور که گزنفون روایت می‌کند، به هیچ وجه تمایلی جهت از یپش آماده کردن خویش برای وقت تعیین شده دادگاه نداشت و به سؤال هرموگنس (Hermogenes) در این رابطه بدین طریق جواب گفته بود که: «آیا به نظر نمی‌رسد که من تمام عمرم را با آماده سازی برای دفاع از خود صرف کرده باشم؟
در جریان دفاعیات هر طرف، طرف دیگر مجاز به طرح سؤال بود. قانون حکم می‌کرد، که طرفین دعوی مجبورند به سؤالات طرف دیگر جواب بدهند، اما به عنوان شاهد مجاز نبودند به دعوی وارد شوند.
سقراط در جریان این بازپرسش‌های تقابلی با ملیتیوس، از این امکان به کرات استفاده کرد.

o انطباق جرم ارتکابی با قانون

آیا عملکرد سقراط از موارد ارتداد بود، یا اینکه او کاملاً غیر عادلانه محکوم شد؟

1. بی خدایی و مذهب دولتی

سقراط متهم شد به اینکه او به خدایانی که دولت به آنان اعتقاد داشت، معتقد نیست. ملیتیوس در بازپرسش خود این اتهام را گسترش داد و ادعا کرد که سقراط نه تنها به خدایان حکومتی اعتقاد ندارد، بلکه او اصولاً بی خداست.
اینکه این اتهام (بی خدایی) می‌بایست فوراً امر باطلی اعلام شود، خود از شکایت احراز می‌شود. چرا که وقتی که سقراط به طرح خدایان جدید می‌شود، دیگر بی خدا بودن او منتفی است. این می‌بایست برای قضات نیز روشن شده باشد، چرا که در مقابل آنان سقراط اظهار کرد که حتی اگر آنان تحت این شراط رأی به آزادی او بدهند که او دست از پرسش کردن و فلسفیدن بردارد، او تحت ندای خدایش از آن امتناع خواهد کرد، چونکه او به خدایش بیش از آتنی‌ها گوش خواهد داد. بنابراین سقراط در این مورد مرتکب ارتداد نشده است. اینکه سقراط به خدایان حکومتی اعتقاد داشت، به طور عمومی تأیید می‌باشد. همانطور که افلاطون گزارش می‌دهد، سقراط همیشه خورشید را عبادت می‌کرد، و آخرین کلامش به کریتون Kriton این بود که او اجازه ندارد در مقابل اَسکلیوس Asklepios خروس قربانیِ وعده داده شده‌اش را فراموش کند. سقراط واژه نومیساین Nomizein در معنای، از عرف تبعیت کردن، را جدی می‌گرفت و سخت به آن اعتقاد داشت.
جهت اینکه این مورد شکایت غیر موجه جلوه داده شود، همین قدر کافی بود که سقراط اظهار می‌داشت، او به خدایان دولتی اعتقاد دارد، خلافش را اثبات نمودن از وظایف شاکیان بود.
از گزنفون حتی نقل شده است که: «سقراط آشکارا برای خدایان قربانی کرده بود، خیلی موارد در منزل، و موارد بسیاری در مراسم رسمی دولتی». تا اینجا اتهامات ملیتیوس می‌توانست به بی اعتباری محکوم شود. در کل سقراط قوانین را به طور بسیار دقیق و حتی به طور تنبه آمیز رعایت کرده و از دوستانش آن را طلب می‌کرد. بدین دلیل او نمی‌خواست از زندان فرار کند، چرا که چنین عملی مساوی با زیر پا گذاشتن قانون می‌توانست باشد. لذا در این مورد سقراط مرتکب ارتداد نشده است.

2. طرح خدایان جدید

مورد دوم از موارد اتهامی، مطرح کردن موجود خدایی جدید (دایمونیا Daimonia) می‌باشد. اینکه برای سقراط موجودات خدایی شکل دیگری داشتند از آنچه مردم باور داشتند، اینکه او خود را از محدوده‌ی جهان بینی این مردم بیگانه کرده بود، پذیرفتنی است، حتی وقتی که آن‌ها، دایمون ها در معنای جدیدشان نبودند.
اما پرسش در اینجاست که آیا در مورد دایمونِ سقراط، واقعاً مسأله بر سر مطرح کردن خدای جدید می‌باشد. چرا که اگر انسان‌ها به «علائم خدایی» توجه نشان می‌دادند امری معمولی بود، نه قابل مجازات. هر کس می‌خواست که اراده‌ی خدایان را کشف کند، اشخاص طالع‌های گوناگونی را به خدمت می‌گرفتند، جهت اینکه اراده‌ی خدایان را کشف کنند. به طور مثال، تعبیر گزنفون این است که «سقراط در مورد اشاره خدای درونیش چیز جدیدی را به جز آنچه که دیگران، که به هنر تعبیر پیشگویانه باور داشتند و خود را بر اساس پرواز پرندگان، صداها و نشانه‌ها جهت گیری می‌کردند، ارایه نمی‌دهد.» سقراط به دوستانش توصیه می‌کرد که در برابر پرسش‌های غامض به علائم و اشارات خدایی پناه ببرند. در یک مورد دیگر سقراط به گزنفون توصیه می‌کند، از کاهن در معبد دلفی بپرسد که آیا او باید دعوت کوروش به ایران را بپذیرد.
اما خدای درونی سقراط تنها یک نشانه‌ی خدایی نبوده بلکه بیشتر از آن است، تفاوت در این است که شهروند آتنی اراده‌ی خدایان را از پرواز پرنده کشف می‌کند، اما سقراط اراده‌ی خدایان را خودش و از طریق شنیدن ندای درونی که آن را دایمون می‌نامد، می‌شناسد. بنابراین برای سقراط خدا در درونش بود. آن دعوی گناهکارانه در اینجاست. سقراط خدای درونیش را به مثابه ندایی معرفی می‌کند که آن هنگام که خود را آشکار می‌کند، او را پیوسته از انجام امر خلاف قانون باز می‌دارد.
این ندای خدایی شاید بتواند به خصوص با یک وجدان قوی قابل مقایسه باشد، فروید آن را مطمئناً، « مافوق من» (Uber-Ich) می‌نامید، این زمینه‌ای است که برای انسان هنجار معینی را جهت «رفتارِ» درست تعیین می‌کند، و او باید آن را اطاعت کند، چنانچه نخواهد با او، با وجدانش و با ندای درونی‌اش در ستیز افتد.
اما به آن سبب که سقراط این ندای درونی را به عنوان یک امر خدایی در خود عنوان می‌کرد - یعنی به مثابه شعبه‌ای از کاهن معبد دلفی - و اینکه او عمدتاً از این سروش درونی اطاعت می‌کرد تا از ندای خدایان دولتی و این را نیز آشکارا اعلام می‌کرد، لذا او یک موجود خدایی جدید را مطرح کرده بود. به این دلیل داوران می‌بایست احراز می‌کردند که او در این مورد ارتداد محسوب می‌شد، اگر به سادگی ادعا می‌شد که «می‌توان با خدا ارتباط فوری برقرار کرد.»

3. فاسد کردن جوانان

اتهامی که به نظر شاکیان بالاخص اَنیتوس از اهمیت بیشتری برخوردار بود، فاسد کردن جوانان بود. به آن صورتی که سقراط ایده‌هایش را با آموزش به جوانان انتقال می‌داد، خود را به ویژه مستحق مجازات می‌کرد.
در اینجا رقابت سیاسی مابین آنیتوس و سقراط آشکار می‌شود. چرا که در خصوص گمراه کردن جوانان، سیاسی بودن سقراط نیز قابل فهم بود. آنتیوس مردی کاملاً دموکرات بود. او به دموکرات‌های محافظه کاری تعلق داشت که علی رغم جباریت سی نفر، خواهان بازگشت به قانون اساسی سولون بود. آنیتوس همچنین کمک کرد که 30 جبار سقوط کنند.
اما سقراط به سیستم دموکراسی‌ای که کارمندانش را به طریق قرعه انتخاب می‌نمود حمله می‌کرد. چون که، همانطور که شاکیانش ادعا می‌کردند و چنان که گزنفون روایت می‌کند، «او موجب می‌شد که دوستانش قوانین موجود را زیر پا بگذارند. هنگامی که او می‌گفت، این احمقانه است که رهبر حکومت را از طریق انتخاب کردن به وسیله دانه‌های لوبیا تعیین کرد؛ بالعکس هیچ سک حاضر نیست که به وسیله‌ی دانه‌های لوبیا، حتی کسی را به عنوان ناخدا، کارگر ساختمان، فلوت زن و یا برای چیزی مشابه آن انتخاب کند، اگرچه در صورت انتخاب نادرست در این موارد، خسارت بسیار کمتری می‌تواند ایجاد شود تا اشتباه در امور دولتی». آنیتوس ادعا می‌کرد، بدین سبب سقراط «بدون قید و شرط اعدام شود، یا اینکه اصولاً نمی‌بایست به اینجا دعوت می‌شد - آنیتوس چنین توضیح می‌داد که، اگر سقراط برائت حاصل کند، آن وقت تمامی پسرانش آنچه را سقراط آموزش می‌دهد، اجرا می‌کنند و از پایه و اساس فاسد می‌شوند....»
اما آنچه که سقراط آموزش می‌داد چه بود؟ و آن به چه طریق، آن گونه که اظهار می‌شد، تأثیرات مخرب بر روی جوانان می‌گذاشت.؟
به زعم ملیتیوس، سقراط بدین طریق جوانان را گمراه می‌کرد که او به آنان آموزش می‌داد، به ندای درونیتان، خدای جدید ایمان داشته باشید، نه خدایان دولتی. این آموزش هسته‌ی اساسی آموزه‌های سقراطی بود، اگر چه تنها قسمتی از آن را تشکیل می‌داد.
آنچه که در پشت همه این اتهامات وجود دارد، اساسش را باید در شیوه‌ی تعلیمی سقراطی‌اش یعنی پرسش کردن، همه چیز را به شک منتهی کردن و پرسش و پاسخ مطرح کردن جستجو کرد. و دقیقاً اتهام ارتداد در همین جاست. چرا که سقراط از طریق شیوه‌ی پرسش کردنش، به ارزش‌های جامعه بی اعتنایی می‌کرد. به آن شیوه که سقراط به جوانان آموزش می‌داد، انسان «تنها می‌تواند بداند که نمی‌داند»، در اذهان جوانان ایجاد آشوب روحی می‌کرد، در حالی که روح جوانان تکیه گاه و دانش مطلق را جستجو می‌کرد و اینکه جوانان خود بدین شیوه همشهریانش را مورد پرسش و پاسخ قرار داده و سپس آنان را استهزاء می‌کردند، این نشانگر آن است که آنان چقدر گمراه شده‌اند.
به جوانان، یاد دادنِ اینکه تنها به ندای درونی گوش فرا دهند و از صحت و سقم همه چیز پرسش کرده و طرح پرسش و پاسخ کننده، بی احترامی به ارزش‌ها و نهادهای موجود جامعه می‌باشد. بدینوسیله سقراط بی توجهی خود را در به خطر انداختن دولت نشان داده لذا مرتکب جرمِ ارتداد شده است.

o تقصیر سقراط

بنابراین سقراط در دو مورد مرتکب جرم ارتداد شده، یک بار در فاسد کردن جوانان و دیگری طرح الوهیت‌های جدید.
حال پرسش اینجاست که آیا سقراط جرم را مقصرانه مرتکب شده است؟ به عبارتی در اینجا تئوری قانون مجازات جدید در خصوص تفکیک اش به ارتکاب عمل، خلاف قانون بودن و تقصیر، مصداق پیدا نکرده، چرا که در قانون آتن این چنین تفکیکی انجام نمی‌شد. با وجود این، همانطور که سقراط نیز بیان داشت: « قانونی وجود ندارد که کسی را به دلیل چنین تقصیر غیرعمدی دادگاهی کنند.»
قانون آتن بر حسب وجود و یا عدم وجود تقصیر معین و عمدی، مجازات‌های مختلفی را مقرر می‌کرد.
مفهوم عمد و قصد در آتن با خواستن مشخص می‌شد. این امر روشن‌تر خواهد شد وقتی که مورد قتل عمد بررسی شود. کسی که در یک مسابقه ورزشی حریفش را بدون خواست به قتل می‌رساند، این کار را بدون «خواست» و «باید» انجام می‌دهد، لذا طبق قانون دِلفی تنها می‌بایست عهده دار پاکیزگی باشد. طبق این قانون بنابراین سقراط می‌بایستی که با خواست، به عبارت دیگر به طور عمدی، دایمون جدیدی را طرح می‌کرد و یا جوانان را گمراه می‌کرده. اینکه سقراط ندای درونیش را بیش از خدایان دولتی دنبال می‌نموده، خود نیز اقرار کرده. همین طور نیز آشکار است که سقراط، به آن معنایی که ما درک می‌کنیم، قصد فاسد کردن جوانان را نداشت. اما قضات از فاسد کردن جوانان آن شیوه‌ای را می‌فهمیدند که سقراط به جوانان رهنمون می‌داد که پرسش و پاسخ انجام دهند، و پرسش کنند، شیوه‌ای که او همه چیز را به زیر سؤال می‌برد، حتی قانون اساسی دموکراتیک موجود را و در این مورد بی توجهی خویش را در مقابل جوانان عیان و آشکار می‌کرد. سقراط این سخنان را با خواست کامل و قصد انجام می‌داد. او حتی یک بار نیز این سخنان را ترک نکرد و به فکرش نیز خطور نکرد که یک بار به ندای درونی خداییش گوش فرا ندهد. این امر زمانی وضوح بیشتری یافت، که او امتناع کرد، از اینکه در آینده از این شیوه پرسش صرف نظر و از داوران طلب بخشایش کند.
لذا سقراط عمل ارتداد را به طور تقصیرکارانه مرتکب گردید.

o رأی

1. رأی بر محکومیت

بعد از اتمام وقت سخن گفتن سقراط، منادی دادگاه به دستور باسیلیوس از داوران خواست که به رأی گیری بپردازند.
برخلاف دوران اخیر، هر قاضی در اواخر قرن پنجم تنها یک سنگ رأی دریافت می‌داشت.
دو جعبه رأی آمفورِن Amphoren آماده می‌شد، یکی در «نزدیک‌تر» جهت محکومیت، دیگری «دورتر» برای برائت.
در ادامه، سنگ‌های رأی در هر دو جعبه رأی شمرده شد. در جعبه جلویی، جعبه محکومیت، آرای بیشتری وجود داشت تا در جعبه برائت. نسبت آراء بر اساس گفته دیوگنس لائرتیوس، شاهد قضیه، می‌بایست 281 رأی بر محکومیت سقراط بوده باشد، 281 به 220. برخلافش از قول افلاطون اگر «تنها 30 رأی نوع دیگری داده می‌شد، سقراط آزاد می‌گشت». اگر حقیقتاً 30 رأی طور دیگری داده می‌شد، بدین ترتیب هنور سقراط با نسبت آراء 251 به 250 محکوم می‌شد، زیرا 501 داور رأی می‌دادند نه 500.
بنابراین اگر ما به گفته دیوگنس لائرتیوس باور داشته باشیم، افلاطون یک رأی را فراموش کرده است. احتمالاً، ولی سقراط در دفاعیاتش از یک تقریب عدد 30 سخن گفته است، به نحوی که عدد دقیقش تعداد 31 رأی می‌تواند باشد.
در خاتمه‌ی دادرسی، منشی دادگاه نتیجه را اعلام کرد، مبنی بر اینکه، سقراط با یک نسبت آرای 281 به 220 محکوم شده و سپس منادی دادگاه چون دادگاه را با سقراطِ محکوم شده، به تماس درآورد. با این ترتیب رأی علیه سقراط صادر شد.

2. تعیین مجازات

بعد از خاتمه دادرسی اصلی می‌بایست یک مرحله دیگر ادامه پیدا می‌کرد، زیرا قانون علی رغم اثبات جرم ارتداد، مجازات معینی را پیش بینی نکرده بود. به هر یک از طرفین دعوی اجازه‌ی دفاع معینی، اما خیلی کوتاه، جهت اثبات تقاضای مجازات معینی داده می‌شد. درخواست ملیتیوس بود بر مرگ. اما سقراط از آنجایی که خود را گناهکار نمی‌دانست، در خواست مهمانی در پریتانه ئون Prythaneion را داشت.
جایی که شهروندان شایسته لایق اش بودند. طبیعتاً سقراط بدینوسیله داوران را مخالف خود کرده بود. در خاتمه او درخواست مجازات نقدی به مقدار 30 مینن Minen به ضمانت افلاطون، کریتوبلوس و آپولودورورس کرده بود.
در ادامه، قضات بار دیگر می‌بایست رأی گیری کنند. واضح بود که با پیشنهاد تمسخرآمیز این مقدار وجه نقد از طرف سقراط، به تقاضای ملیتیوس مبنی بر اعدام، مجوز صدور داده می‌شد. داوران اجازه داشتند بین این دو تقاضا، یکی را انتخاب کنند. برای این کار- بر خلاف دوران اخیرتر- از سنگ رأی استفاده نمی‌کردند بلکه تابلوی مومی به کار می‌رفت، که بر روی آن هر قاضی با یک گچ، خط دراز یا کوتاهی که هر کدامشان بر حسب اینکه تصمیم بر مجازات سخت‌تر یا نازل‌تر گرفته بودند، می‌کشیدند. ریاست دادگاه (باسیلیوس) می‌بایست رأی را بر اساس رأی گیری قضات، گنوسیس Genosis انشاء می‌کرد و برای آن اداراتی که صلاحیت اجرای حکم را داشتند، می‌فرستاد. در ادامه، حداقل در دادرسی‌های قضائی رسمی، این احکام در کنار سایر مدارک دادرسی در بایگانی دولتی، دِمترون Demetroon، نگهداری می‌شد. در آنجا، در 200 سال بعد از میلاد مسیح، فاورینوس Phavorinus کیفرخواست ملیتیوس علیه سقراط را قرائت کرده است.

3. اجرای حکم

در شرایط عادی، اجرای حکم در روز از محاکمه انجام می‌گرفت. اما اجرای حکم علیه سقراط 30 روز به تأخیر افتاد. زیرا بعد از اتمام دادرسی دادگاه، کشتی مقدس سفر سالیانه‌اش را به طرف دِلوس Delos شروع می‌کرد. در اثناء این سفر در شهر روزهای جشن مقدس اجرا می‌شد. در طی این مدت، احکام اعدام تا زمانی که فرستاده شادی مراجعت نکرده بود، اجازه‌ی اجرا نداشتند.
یازده مرد مأمور اجرای حکم اعدام می‌شدند. در طلوع آفتاب بعد از مراجعت کشتی مقدس، مأموران اجرای حکم جام شوکران را برای سقراط آماده کردند که او نیز آن را بلافاصله سرکشید.

• جمع بندی

همانطور که از تحقیقات برمی آید، درباره‌ی سقراط تنها می‌بایست مجازات مرگ جاری شود. از آنجایی که او به جرم ارتداد محکوم شده بود، مجازات دیگری، به طور مثال تبعید، که قضات مناسب تشخیص دهند، تقاضا نشده بود، لذا سقراط می‌بایست جام شوکران را بنوشد.
بدین سبب باید با الزبرگ Alsberg مخالفت کرد که معقتد است، «سقراط اولین متهمی است که ما اطلاع داریم قربانی خطای عدالت قضائی شده است». طبق قوانین آتن، محاکمه علیه سقراط، منطبق با موازین قانونی بود.
منبع: ماهنامه‌ی کانون، سال چهل و هفتم، شماره‌ی 48، اسفند 1382، صص 100- 91